از تایپِ دهانگشتی که حرف میزنم، از چه حرف میزنم؟
عنوان این متن را از کتابِ «از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» نوشتهی هاروکی موراکامی گرفتهام. موراکامی در این کتاب، دویدن را
عنوان این متن را از کتابِ «از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» نوشتهی هاروکی موراکامی گرفتهام. موراکامی در این کتاب، دویدن را
احساس میکنم توانِ شروعِ نوشتن ندارم. نوشتنِ متنی که قصد انتشارِ آن را دارم. دلیل این ناتوانی چیست؟ فکر کنم فاصلهی بینِ نوشتههایم. انگار هرچه
انگار دارم کمی از مسیر منحرف میشوم. زیرا از نگاه مخاطب نوشتههایم را قضاوت میکنم. و به آن جهت میدهم. در این صورت، آن متنِ
حوالی عصر بود. در تاکسی نشسته بودم که تلفنم زنگ خورد. گوشی تلفن را که در دستم بود به طرف چشمانم گرفتم تا نامِ تماسگیرنده
گهگاهی ذهنِ خلاقم، به درونِ چاهِ اهمال کاریام میافتد. یا بهتر است بگویم، گاهی خودم مثل برادران یوسف، خلاقیتم را با دست خود، به این
یک لحظه به این فکر کن که در زندان هستی. تحمل چه چیزی در این شرایط، برایت سخت و دشوار است؟ برای من، بیخبری از
میخواهم این را بدانی. تا زمانی که امشب سوژهای به دست ندهی، از خواب و استراحت خبری نیست. پس آن «تکِ آس»ی را که میخواهی
آسمان داشت کم کم تاریک میشد. در خانه بودم و با تغییرِ یک سری فعل و انفعالات، فرصتی برای نوشتن دست داد. و چه غافلگیری
تحمل رنج و سختی برای انسان تجربه تلخ و زجرآور است. اما درد و رنج روی دیگری نیز دارد. من از چگونگی عملکرد رنج اطلاع
نوشتن عادت هر روزهی من هست. اما حالا که به واسطه شرکت در کارگاه جدید، مجبور به نوشتن و منتشر کردن روزانه شدم، ذهن مارمولکیم